مرتضی روحانی
مرتضی روحانی

دفاعیه های یک بچه مارماهی

پیش نوشت: اخیراً یکی از دوستان لینک مطلبی از وبلاگ آقای محسن حسام مظاهری را برایم فرستادند. مطلبی پیرامون «مارماهی» ها یا به عبارت مودبانه تر پدیده­ «حجة الاسلام و المسلمین دکتر» و نظر بنده را به عنوان یک بچه مارماهی یا به عبارت بهتر یک طلبه-دانشجو خواسته بودند.البته بنده پاسخ را با توجه به تجربیات شخصی خودم و رشته تحصیلی دانشگاهی ام مطرح می کنم که البته قابلیت تعمیم نیز دارد. در نمایی کلی بنده با بسیاری از سخنان دوست بزرگوار آقای محسن حسام مظاهری موافق هستم. اما به نظرم می رسد که ایشان در مورد برخی از موارد در عین درست بودن گزارش هایشان دچار تحلیل اشتباه شده اند و تا حدودی این را نیز محصول این می دانم که ایشان آشنایی شان با حوزه علمیه آشنایی دورادوری بوده است . البته ایشان مطرح کردند که در سالها پیش در اوایل هفته به علوم جدیده می پرداختند و در اواخر هفته به حوزه می رفته و صرف و ا خلاق و منطق می خواندند. تشبیه من برای اینچنین شخصی این است که از روی کیک تولد فقط گیلاسهای روی آن را خورده . اینچنین انسانی به واقع نمی تواند ادعا کند که کیک خورده است.خصوصا در مورد نهاد پیچیده ای به نام حوزه علمیه . این حقیقت که بسیاری از افرادی که به حوزه آمده اند پس از چند صباحی هوس دکتر شدن به سرشان افتاده و یا اینکه به دلیل انتخاب غلط  شان از ابتدا برای رفتن به حوزه و یا به دلیل فضای غالب مدرک گرایی در جامعه که دامن این عده را نیز گرفته و یا به خاطر ساده اندیشی شان  که می خواهند جامع معقول و منقول یا به اصطلاح علوم جدیده و قدیمه باشند ، حرفی نیست. اینکه گاهی برخی از معممین سخنانی می گویند که از مبانی نظری و پژوهشی دقیقی نیز برخوردار نیست نیز دفاعی وجود ندارد. و یا اینکه برخی از عمامه به سرها با تدریس دروسی مانند جامعه شناسی ، فلسفه غرب و … مبلغ بی جیره و مواجب غرب نیز شده اند حرفی نیست. اما در مورد  پدیده «حجة الاسلام و المسلمین دکتر»ها جناب مظاهری نکاتی را بیان داشتند که توجه به آنها بسیار مهم است. 1. عده چهارمی نیز هستند که به خاطر تعاملات علمی و پاسخ به شبهات علوم مدرن به این رشته ها آمده اند اما نکته آن است که این عده بیش از حد در این رشته ها خود را معطل می کنند بلکه باید پس از مساله یابی با این رشته ها وداع کرده و به اسلام شناسی خودشان روی بیاورند. 2. این گروه دیگر شان خود را بالاتر از آن می دانند که به منبر روند و نهایتاً به منبر رفتن در دانشگاه آن هم بر روی صندلی رضایت می دهند. و از سوی دیگر دانشگاه را نیز جایی مناسب برای فعالیت های خودشان ندانسته و به همین خاطر در نهادها و موسسات خود ساخته مشغول به کار می شوند . عمده حرف بنده بر روی همین بخش از سخنان آقای مظاهری متمرکز است. نکته اولی که ایشان باید به آن پاسخ بدهند همین مطلب است که حد و مرز  مساله شناسی در کجا نهفته است؟ در چهار تا کتاب خواندن و یا در حد لیسانس تحصیل کردن؟ به نظرم می رسد همین مساله مهمترین جایی است که ما باید برروی آن تامل کنیم . به نظرم می رسد که مساله شناسی کاری نیست که به سادگی بتوان به آن دست یافت. و به نظرم در نظام آموزشی دانشگاه های ایران  یک دانشجو پس از فراغت از درجه دکتری تازه کارش شروع می شود و اصلا به این معنا نیست که یک دکتر مجتهد در یک رشته است. ممکن است که شما بگویید که باید اینگونه باشد اما من به واقعیت ها و هست ها کار دارم. اگر کسی بتواند یک نمونه دانشجو را نشان بدهد که به اصطلاح دکتر عباسی پس از فراغت از تحصیل در درجه دکتری دارای «دکترین» باشد مبدا جدیدی را در تاریخ آموزش عالی در ایران قرار داده است. پس این که ما بگوییم یک حجة الاسلام مدرک دکتری است به این معنا نیست که بخواهیم نشان دهیم که ایشان در آن رشته دارای نظر تحقیقی است بلکه به این معناست که ایشان روش تحقیق در آن رشته مورد نظر را میداند و با مفاهیم پایه و …. به صورت مطلوبی آشنا هستند. به عنوان مثال چنین انسانی هرگز نخواهد گفت که اومانیسم حرف جدیدی نیست بلکه ما دراندیشه دینی نیز این حرف را داریم چراکه انسان خلیفة الله است  و در حدیث قدسی منقول داریم که جهان را برای انسان و انسان را برای خودم خلق کردم  و این یعنی همان اومانیست. اما در مورد نکته دوم که گفته شد که اینها نه دیگر نه حاضرند به منبر بروند و نه دانشگاه را جایی مناسب برای خود می دانند باید گفت که این حرف درست است ولیکن الزاماً دارای معنای منفی نیست. اگر شما به عنوانی که به این آقایان داده شد-مارماهی- دقت کنید، متوجه خواهید شد که این ماهیت چیزی غیر از مار و ماهی است و دقیقا به همین دلیل هم هست که نه می توانید از آن کارکرد مار و نه کارکرد ماهی را توجه داشته باشید. به هر دو اینها شباهت هایی دارد اما هیچ کدام از اینها به حساب نمی آید. این پدیده موجب به وجود آمدن این صنف جدید شده است که به نظر حقیر تمامی مزایایی که در این «حجة الاسلام والمسلمین دکتر»ها نهفته است، در همین بخش است. اگر انسانی که به این دو عرصه قدم می گذارد به نحوی عمیق و وجودی با این دو مقوله ارتباط برقرار کند که آنها را از ترکیبی انضمامی به ترکیبی اتحادی برساند می تواند فاز جدیدی از مطالعات دینی را رقم بزند که دارای دو خصوصیت است: 1. طراوت و تازگی اندیشه که به خاطر مرتبط بودن مطالب با  مباحث جدید و به روز جامعه است 2. اصالت و عمق مطالب که به خاطر رویکرد عمیق مطالعات د ینی در شخص و مطالعات دین شناسانه شخص است . این دو، خصوصیاتی هستند که در اندیشه استاد شهید که محل استشهاد آقای مظاهری نیز بوده است ، وجود دارد. اما آیا می توان اینها را تنها محصول نبوغ شخصی و مطالعات دینی آقای مطهری بدانیم؟ به نظر جواب منفی می رسد .چراکه ما در همان دوره ، انسان هایی بوده اند که از حیث مطالعات دینی از استاد شهید عمیق تر و یا حداقل قدیمی تر بوده اند اما آنچه که استاد را از آنها متمایز می کند همان وجه طراوت و تازگی اندیشه است که به خاطر مرتبط بودن استاد با مجموعه ای از اساتید دانشگاه و خصوصا حضور ایشان در دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران فراهم شده است. و این همان چیزی هست که علامه طباطبایی را به عرصه جدیدی در فلسفه اسلامی می کشاند تا جایی که شما می بینید که می توان تاریخ فلسفه اسلامی را به قبل از نوشتن اصول فلسفه و بعد از آن تقسیم کرد. این مهم برای علامه از طریق گفتگو با کسانی چون کربن و نصر فراهم شده است. یکی دیگر از نکاتی که در مورد این نوع افراد وجود دارد این است که اگر در ساحت اندیشه ورزی عجله نداشته باشند و خود را وقف این کار بنمایند ، می توانند با تمرکز بر حیطه های خاصی در اندیشه ورزی موجب بروز و ظهور اندیشه های نوینی در ساحت اندیشه نیز بشوند . به عنوان مثال کسی که دارای دغدغه های اخلاقی است اگر صرفا برروی این نوع مطالعات متمرکز شود می تواند وجوه نوینی از اندیشه های اسلامی را در این ساحت نشان دهند. وجوهی که صرفا به خاطر به دیالوگ درآمدن با معادل های فرنگی خود به نطق آمده اند. به عنوان مثال سعی ای که اخیرا توسط برخی از پژوهشگران اندیشه صدرایی در ساحت اندیشه سیاسی صدرا مطرح شده و تحت عنوان «سیاست متعالیه» مطرح شده است را می توان در این راستا تفسیر کرد. سعی ای که به نظر می رسد تا حدودی نیز موفق بوده است. و یا موارد دیگری که در مطالعات تطبیقی حقوق و فقه به وجود آمده است و سعی دارد تا حقوق را به بیان نوینی مطرح کند نیز در همین راستاست و یا اندیشه هایی که پیرامون مسائل فلسفه دین شکل گرفته است نیز در همین راستا می باشد. البته این جریان در بدو امر به صورت انفعال به سخنان کسانی مانند عبدالکریم سروش بوده است اما در سالهای بعدی بسیاری را به این فکر انداخت که ما به جای اینکه منتظر باشیم تا ببینیم عده ای روشنفکر چه می گویند تا بعدا فکر کنیم و پاسخ آنها را بدهیم خودمان برویم و به صورت متمرکز منابع اصلی سخنان ایشان را بخوانیم و با وجوه مختلف اندیشه های شان آشنا بشویم. در هر صورت می توان گفت که اگر کسی خود را وقف علم دینی بکند و در این راستا با یک رشته دانشگاهی به صورت موازی نیز در تعامل وجودی- یعنی حضور در دانشگاه و خواندن آن رشته در مصادر اصلی آموزش آن – بکند امید می رود که بتواند از دیالوگ بین این دو ساحت استفاده کند و طرح جدیدی در اندازد.طرحی که تنها از عهده این عده بر می آید و نه هیچ کس دیگر. بعدن نوشت : منتظر هستم تا پس از نگارش پایان نامه مطلبی را تحت عنوان «حوزه ای که دیدم، دانشگاهی که شنیدم » در مقابل مطلبی تحت عنوان«حوزه ای که شنیدید و دانشگاهی که دیدید» قرار داده و مقایسه کنم .    

نظری ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code